از اولین اساسنامه ایران تا اساسنامه بعدی

بعد از درگذشت مهسا امینی و اعتصابات سراسر ایران دوباره رفتم سراغ تاریخ اساسنامه های ایران. شنیده بودم که محمدرضا شاه در اساسنامه دست برد و قدرت شاه را بیشتر کرد. اینو راحت باور کردم ولی برای نوشتنِ این مقاله منبع نداشتم. کارم در تاریخ شناسی نبوده و ادعای ندارم. تو گوگل زدم ‘اساسنامه محمدرضا پهلوی’ (شما خواستید بزنید انقلاب سفید) و چند دقیقه بعد چنین متنی در ویکی پدیا ۱ خوندم
«۱۹ دی ۱۳۴۰ برابر با ۹ ژانویه ۱۹۶۲ کابینهٔ امینی، فرمان محمدرضا شاه پهلوی را برای برچیدن نظام ارباب رعیتی در ایران به تصویب رسانید. امینی نزد خمینی در قم میرود تا روحانیون را در مورد این اصلاحات متقاعد سازد. خمینی کارنامهٔ نخستوزیری امینی را به باد انتقاد میگیرد که سیاست امینی در کشورداری سراسر اشتباه است آموزش در دبستانها و دبیرستانها کاملاً اشتباه است و تنها کافر تولید میکند»
استفاده از کلمه کافر در این انتقاد تکانده است بخصوص با دیدی که امروز داریم و مشاهده میکنیم این اعتصابات را در سراسر ایران و جهان در دو سه هفته گذشته. بعد از ۴۳ سال با اجبار مقنعه سر دختر کلاس اول کردن به دستور دولت خمینی به اینجا رسید. دختر هفت ساله ای که نخواهد در روز اول دبستان مقنعه سرش کنه کافر نیست. دختر ۲۳ ساله تیکتاکی هم اگه بخواد آواز بخونه و برقصه کافر نیست. کافر و قاتل کسی است که با شیش گلوله ترورش کردی
جمهوری اسلامی، بچه های ما کافر نیستند. تو کفرشان را در آوردی
آیا خمینی چیزی در مورد انقلاب سفید نگفت و بیش از همه چیز با نوع آموزش بچه ها مساله داشت؟ احتمالا چیزی در مورد افزوده شدن قدرت شاه نگفت چون ناخود آگاهانه یا خودآگاهانه میدانست به قدرت بیشتر رسیدن شاه عادت مردم را به دستور گرفتن از رهبران مردسالار بیشتر میکنه. پنداری خمینی میدانست روزی به دردش می خوره که سیستم دیکتاتوری برجا بمانه. بله مثل اینکه خمینی با اساسنامه شاه مسئله نداشت حتی اگر قدرت شاه رو زیاد کرد
با این حال صد رحمت به اون ساواک زمان شاه نسبت به حالا که یک دختر ۲۲ ساله به خاطر روسریش در اسارت پلیس ارشاد در عرض چند ساعت جان داد. و چه اتفاقاتی برای ۲۲ ساله های دختر و پسری که در طی ۴۳ سال گذشته نیفتاده. و دیروز دانشجویان دانشکده شریف را به گلوله کشوندن
برای من خیلی بیشتر از مادر بزرگم طول کشید بفهمم که خدا میدونه با سر کار آمدن خمینی چی قراره بشه. یک مدت کوتاه چند هفتگی بعد از به قدرت رسیدن خمینی در بهمن ۱۳۵۷عکس بیجانِ اعدام شده هویدا تو روزنامه محلی شهرم تو آمریکا را دیدم و گفتم اینها دیگه کی هستند. مادر بزرگم دیده بود اینها کی اند. دیدن اون عکس شُکی بهم داد که برای سالها خواسته و نخواسته نمیتونستم اخبار ایران را گوشم بدم و مسایل خودم تو آمریکا کم نبود و گروگانهای آمریکایی در تهران کمکی به حال ما نکرد
هنوز هم اساسنامه شاه رو نمیخوام و ای کاش دکتر مصدق روی کار می ماند و شاه همون اروپا اسکی می کرد و می آمد ایران و می گشت و می رفت و می اومد و سنبل شاهی بود. دوست دار افرادی دموکراسی خواه برای مدیریت دولت و انجام خواست مردم هستم. نظرم این است که اگر مصدق می ماند و بعد از او یک مسول و مدیر یا همون نخست وزیر دیگری با رای مردم می آمد سر کار اوضاع تنها ایران بلکه خاورمیانه بهتر از این بود. گذشته ها گذشته. بله به تاریخ باید مروری زد و دید که چگونه در حال و آینده تصمیم های بهتری بگیریم. ولی آیامسایل امروز را تقصیر نسل دهِ ۲۰ و ۳۰ گذاشتن درد امروز رو درمان میکنه؟
بالا یادتونه که خمینی به نخست وزیر شاه، امینی، چی گفت؟ حالا بشنوید شاه در جواب چی گفت؟ گرفته شده از ویکی پدیا ۱: پس از اظهارات خمینی، محمدرضا شاه پهلوی میگوید «اکنون شما ماسک چهرهتان را برداشتهاید. این مرتجعین سیاه بدتر از انقلابیون سرخ هستند».” و آتش خشم و جنگ قدرت طلبان افزوده شد
اساسنامه اولی ۱۲۸۵ تا انقلاب سفید ۱۳۴۰ همون نظامنامه یا قانون اساسی مشروطه بوده ولی شاه به قدرت رسیده بود و شَک ندارم که خواهان قدرت بیشتری بود. این خودش اثر زیادی روی روابط بین مردم گذاشته. راه رو برای پای گیری افکار دیکتاتوری در اجتماع توسعه داده و یک دیکتاتور دیگه، خمینی، راحتتر رو کار اومد. ایران در ۶۱ سال گذشته دو اساسنامه داشته. خمینی قبل از مرگش دوباره به اساسنامه دست برد و قدرت مقام رهبری رو بیشتر کرد
پس این انقلاب نسل جدید که نسلهای دیگر هم کمک می کنند به نتیجه بهتری میرسه وقتی مردم اولین اساسنامه ۱۲۸۵ را مطالعه کنند، چگونه رو کار آمد و چگونه از بین رفت. در مورد اولین اساسنامه ایران ویکی پدیا ۲ اینچنین نوشته: «قانون اساسی مشروطه در آن روزگار یکی از سکولارترین قوانین تصویب شده در یک پارلمان در میان کشورها بهشمار میرفت. همچنین مجلس شورای ملی ایران یکی از نخستین پارلمانهای غیر اروپایی است.» انگلیس و آمریکا با پول و خریدن چماق به دستها که ریختن رو سر مصدق او را بیرون اسیر کردند و شاه رو پا قرص کردند. شاه دست برد تو اساسنامه و خمینی اومد «چک زد» تو گوش دولت شاه و اساسنامه و اسم مملکت را بکل، از سر تا پا، عوض کرد