روایت جایگزین

Roz Omid
5 min readJul 28, 2024

--

بهانه کرده ام نان را ولیکن مست خبازم

نه بر دینار میگردم که بر دیدار میگردم

مولوی

«اینطور نیست که چند نفر دور هم جمع شوند و روایت جایگزین را بسازند»

این پندار یک استاد ایرانی است که در اروپا تدریس می کند است که در فضای مجازی دیدم و توجه ام را جلب کرد. احتمالا منظور از «روایت جایگزین» برای رد شدن از جمهوری اسلامی در ایران است. ولی میتواند برای هر «فرایند تاریخی و اجتماعی» دیگر هم باشد. رفتم به فکر ۱۴۰۰ سال پیش در تاریخ و جغرافیای ایران و همسایه هایش. آیا برای بوجود آمدن فرآیند تاریخی و اجتماعی دین و موسسات اسلام چند نفر دور هم جمع نشدند؟ و در آن راویت جایگزین در ایران فکرم به سوی نقش سلمان پارسی رفت. آیا در اوایل آن روایت سلمان نقش مهمی نداشت؟

یکی از دلایلی که نقش سلمان پارسی را مهم می دانم این گفته است: «اگر آنچه سلمان می داند تو می دانستی کافر میشدی.» احتمالا می دانید که ۱۴ قرن پیش این حرف را چه کسی به چه کسی گفت — اگر نه یک تحقیقی بکنید. تا ده سال پیش از سلمان پارسی خیلی کم در اجتماع مسلمان صحبت میشد و تا آن روز من، یک زرتشتی زاده که دین اجدادیم را عوض نکردم، هر آنچه در مورد سلمان شنیده بودم از داستانهای سینه به سینه نقل شده بود. حدود شانزدهیفته سال پیش (۲۰۰۸ میلادی) برای حدود یک سالی که برگشته بودم ایران و در تهران زندگی میکردم (بعد از سی سال زندگی در آمریکا) و برایم قابل لمس بود که از زمان بوجود آمدن جمهوری اسلامی خیلی تحقیق در مورد اسلام بیشتر شده. خواستم ببینم که کتابی تازه با تحقیقات در مورد زندگی سلمان پارسی پیدا میشه. به دلایل مختلف تحقیقاتم در سطح دانشگاهی نبود و در نقش فردی عادی که برای خودش این سوالات پیش آمده و میخواهد ببیند در کتاب فروشی های شهر چی پیدا میشه بود. نتونستم کتابی و حتی مقاله ای در مورد سلمان پیدا کنم ولی اتفاقی در حال آن جستجو یکی از کتابهای دکتر علی شریعتی را در یک کتابفروشی برداشتم و با حرف بزرگ در صفحه اول نوشته شده بود که پیامبر اسلام در مورد سلمان پارسی به یک همراه عرب خویش چه گفته که بالا ذکر شد. چرا از میان این همه دانشجو که در مورد دین اسلام شنیده اند و خوانده اند و نوشته اند کسی در مورد سلمان کتابی ننوشته بود و حتی در آن کتاب دکتر علی شریعتی در مورد سلمان فقط یک خط را دیدم؟ آیا شریعتی داستان سلمان را بهتر از من میدانست و نگفت؟ باز هم بهتر است تکرار کنم که محقق دانشکده ای نیستم که دارم در این موارد تاریخی نظر میدم

برایم سوال پیش میاد که سلمان که خودش زرتشتی زاده بود، که زادگاهش را احتمالا به دلایل نارضایتی از «استاندارد زندگی» و «کیفیت زندگی» ترک کرد و به سوی غرب رفت تا با ادیان دیگر بیشتر آشنا شود و احتمالا با یک یا دو مرشد به کمال رسیده ای رفت و آمد داشته بود و یا مرید ایشان بود و برای بوجود آمدن موسسه و دین اسلام کمک کرد، چرا در انتها در دین اسلام موسسات یهودی و مسیحی و در تورات و انجیل، موسی و عیسی مقدس هستند ولی برای قرنها از زرتشتیان به عنوان آتش پرست و کافر و گبر یاد شد؟ آیا سلمان سرودهای زرتشت یا گاتاها را کفر می دانست یا از روی یک عکس العمل از تروماهای کودکی بود که نمیخواست سرودهای زرتشت به گوشش برسد؟ چرا مردم ایران از عرفان زرتشت در سرودهایش شناختی ندارند؟ و در عین حال چرا اسلام نتونست جلوی عرفان حافظ و عطار را بگیرد؟ چرا غزل های عارفان ایرانی را در دوازده قرن گذشته نتونستن منع کنند؟ طوری که زرتشت را آتش پرست به مردم شناساند، نتونست بگن مولوی کافر است چون مرشدش، شمس تبریز را مثل بت می پرسد؟ مولای حق در غزل هایش بلند گفت که فقط و فقط و خالصانه مرید مرشدش است. به عنوان مثال: «ما کافر عشقیم گر این بت نپرستیم.»؟

آیا فردوسی یسنا را از بر و گاتها را حافظ بود؟ سرودهای زرتشت برای قرنها مکتوب نبودند و برای قرنها سینه به سینه و از حافظه به حافظه زنده نگه داشته شد تا اینکه در زمان ساسانیان موبدان الفبایی درست کردند تا گاتاها را بنویسند. این گفته از تحقیقات دکتر مارتین شورتز* میاید. ایشان زبان شناس و استاد دانشگاه کالیفرنیا برکلی که گاتاها را به زبان اصلی یا خیلی نزدیک به آن میخواند. در یکی از ملاقات هایم با ایشان در سال ۹۷ یا ۱۹۹۶ در برکلی کالیفرنیا بود که متوجه شدم چقدر با دقت روی اشعار یا سرود های گاتها تامل و حتی خلسه میکند

سلمان تا چه اندازه روی یسنا و سرودهای زرتشت تامل کرد؟ احتمالا دلیل عقاید و حرکات سلمان مشابه دلایل غرب زده شدن ایرانی هایی است در طی صد سال گذشته که فرهنگ اروپای غرب و سفید را بسیار برتر می‌دانستند. سلمان پارسی هم احتمالا از پدر و مادر و موبدان و دیگر اطرافیانش صدمه روحی روانی دیده بود و رنجی که از اطرافیانش دیده بود بیشتر از خوبی های فرهنگ اجدادش بود. احتمالا از غربی ها محبت دید و شیفته دین و فرهنگی که در غرب بود شد. شاید دارم بیشتر زندگی خودم تا سن بیست و یکی دو سالگی روی سلمان منعکس میکنم! این حس بنده است از اینکه سلمان چکار کرد و نکرد

My logic here may be wrong. At the same time there might be some truth to it. There are questions that the answer to them can not be verbalized in any language.

Joseph Campbell put it this way; That which no tongue can soil.

یعنی اگر کسی حتی آگاهی از رازهای پشت پرده این هستی داشته باشه زبونش نمیتونه اون آگاهی را، آن رازها را به خاک بکشه

Interest in philosophy leads to love of more knowledge. Interest in mythology and mysticism leads to love of love.

It is by giving up knowledge that we reach the known — Molavi.

علم بدادیم به معلوم رسیدیم

در این مصرع از مولوی لغت علم تصویر لغت عقل را هم برایم میکشد. وقتی علم و عقل و جان و تن کنار میرند خیلی ها باور دارند که روح باقی میماند. یعنی روح را نمیتوان کشت. جسم و منیت چرا ولی روح و عشق را نه. در این عشق چو مردید همه روح پذیرید — مولوی

اگر در آینده نزدیک یک «فرآیندی تاریخی و اجتماعی» روی دهد که شخصی عادل به عنوان رهبر دولت انتقالی ایران به صورت موقت جایگزین رهبر فعلی مسئولیت های این مقام را برعهده بگیرد تا هر چه زودتر اساسنامه جدید تصویب شود یکی از شعارهای آن فراخوان میتواند این باشد: نه غرب پرست نه عرب پرست، نه جمهوری اسلامی پرست و حتی نه وطن پرست و نه ایران پرست بلکه ایرانی. چون در دل ایرانی بودن انسانیت و مردمی بودن هست و همینطور، برای اکثریت ایرانی ها، روحانی بودن هم هست

آیا اکثریت مردم ایران به دلیل فرهنگ و ادبیات قوی عرفانی پارسی، روح پذیر و روحانی نیستند؟ اگر شخصی میپزیرد که انسان فقط از جسم و عقل تشکیل نشده بلکه روح هم درش هست، این شخص را بنده روحانی میدانم. شاید بعضی بگویند که اگر این شخص را روحانی میدانی باید بگی روحانی ابتدایی. حال قبول کنیم که روحانیت می تواند درجات مختلف داشته باشد، شخص روحانی که درجه بالایی دارد در دنیای مادی نشاید قدرتی بر مردم، چه روح پذیر چه غیره، داشته باشد. او باید خدمت کار مردم باشد. لازم است که به حریم مردمی که باور دارد که انسان فقط از جسم و عقل تشکیل شده احترام گذاشت و سعی در این نباشد که آنها را روح پذیر و خدا پرست کرد

مردمی بودن و مهمان نوازی ایرانی ها از فرهنگ عرفانی شان می آید تا از فرهنگ تحمل و قبول کردن عقاید مختلف. پس رهبر آینده (اگر خواست او باشد یک آینده نزدیک) اگر رهبر دولت انتقالی ایران جنبه و خصوصیت و نهاد روحانیت درش باشد بهتر می تواند اکثریت مردم را متحد کند.

*Martin Schwartz

Sign up to discover human stories that deepen your understanding of the world.

Free

Distraction-free reading. No ads.

Organize your knowledge with lists and highlights.

Tell your story. Find your audience.

Membership

Read member-only stories

Support writers you read most

Earn money for your writing

Listen to audio narrations

Read offline with the Medium app

--

--

No responses yet

Write a response